بنويسيد بعد مرگم روي سنگ
آنکه اينجا در زير اين سنگ هم آغوش با خاک شده
عاشقي دل خسته بود
عاشقي که عشقش را هيچ گاه فراموش نکرد
عاشقي که عاشق او بود…
بنويسيد بعد از مرگم روي سنگآن که خاک را نقاب چهره اش کردهعاشق کسي بود که او را از بحر غم نجات دادهو فرشته ي نجاتش تنها او را يک دوست مي ديد نه يک معشوق